نوشته شده توسط : بابک د

چكيده


با وجود پیشرفت‌ فراوان دانش پزشکی هنوز شاهد اعتراف دانشمندان در زمینه هم‌نوایی علوم با قرآن هستیم. در اين مقاله شبهه‌هاي «آفرينش انسان»، «خلقت گوشت بعد از استخوان در دوران جنینی»، «منشاء مني» و «آگاهي از جنس جنين» بررسي و نقد مي‌شود و روشن مي‌گردد كه آيات پزشكي نه تنها با هم‌ اختلاف ندارند، بلكه با علوم پزشكي هم ناسازگار نيستند.



واژه‌هاي اصلي: قرآن، علوم پزشكي، تناقض.



درآمد


قرآن وحی الهی است (شوری/ 7)؛ نه مکتوب بشری، از این رو نه تحریف می‌پذیرد (فصلت/ 42)، نه اختلاف و تناقض مطالب را بر می‌تابد (زمر/ 28). قرآن متناقض نمی‌تواند ادعای جهانی و جاودانگی نماید. تحدّی (به مبارزه طلبیدن) (بقره/ 23)، معارف بلند و اعجازها (بلاغی، فصاحتی، ادبی، علمی و...) نشان مي‌دهد که تفکر بشری در تدوین و تنظیم آن دخالت نداشته است و تناقضي بين آيات نيست، اما برخي با گزينش ظاهرگرايانه بعضی آیات و مراجعه نکردن به آیات دیگر و تفاسیر و احادیث، تناقض قرآن با علوم پزشكي يا تناقض بين آيات را برداشت مي‌کنند.


1 ـ تناقض‌نمايي آيات آفرينش انسان


انسان از چه ماده‌اي آفريده شده است؟


آيات قرآن 6 ماده را مطرح كرده‌اند: 1ـ خون (علق/201) 2ـ آب (فرقان/45؛ نور/40؛ انبياء/30) 3ـ گل پخته (حجر/26) 4ـ خاك (روم/11ـ20؛ آل‌ عمران/59) 5 ـ زمين (هود/61) 6ـ يك قطره از آب غليظ (نحل/4؛ قيامت/37).


حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه اين تناقض‌ها را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟[1]


بررسی و نقد


الف) آفرینش انسان از خاک


قرآن در بعضي از آيات «آفرينش حضرت آدم» و در بعضي ديگر «خلقت تمام بشر» را از خاك مي‌داند. براي مثال مي‌فرمايد:


وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ(سجده/ 6)؛ «آفرینش انسان را از گل آغاز کرد».


خداوند در آیه 59 سوره آل عمران به آفرینش حضرت آدم اشاره دارد (طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، 16، 374)؛ نه همه انسان‌ها، اما در آیات دیگر خلقت تمام انسان‌ها را از خاک می‌داند: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67)؛ «و به یقین انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم».


از آفرينش انسان در بعضی از آیات با «تراب» إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ، (حج/ 5؛ غافر/ 67)، «طین» (سجده/ 6) و «صلصال» (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/ 26)؛ «و به يقين انسان را از گِل خشكيده‏اى كه از گِل سياهِ (بدبوى مانده) شكل يافته گرفته شده بود، آفريديم» و «ارض» هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ(هود/ 61)؛ «خداوند شما را از زمین آفریده است» ياد شده است.


این اختلاف ظاهری موجب تناقض‌پنداري می‌شود، اما با بررسی واژه‌ها درمی‌یابیم آيات تناقضی ندارند.


1. «طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب» است. از آیه إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِينٍ لاَّزِبٍ (صافات/ 11)؛ «ما آن‌ها را از گل چسبنده آفریدیم»، استفاده می‌شود که «طین» آميخته‌اي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد (مصطفوي، حسن، التحقيق، ذيل واژه «طين»). اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده و به معناي گل مخصوص است.


2. «تراب» به معنی خاک است و به معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. «ترب الرجل» یعنی فقیر گشت (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره براي خلقت انسان استفاده كرده است (مصطفوی، همان، راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسان العرب؛ قرشي، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).



3. واژه صلصال به معنای گل خشک و گل خالص آمیخته به خاک است که چون خشک شود (در وقت دست زدن)، صدا می‌دهد (العین، و قاموس قرآن، ذیل واژه صلصل) و چهار مرتبه در قرآن (حجر/ 26، 27، 33؛ رحمن/ 14) آمده است.


4. «ارض» چهارصد و شصت و يک بار در قرآن تکرار شده و همیشه به صورت مفرد به کار رفته است و به معانی کره خاکی، قطعه‌ای از زمین، و پهنای زمین آمده است (مصطفوی، همان،‌ ذیل واژه ارض).


5. «صلصال» با «حماء» (گل سیاه و بدبو) (العین، ذیل واژه حماء) فرق دارد. «حماء» نيز با «تراب» فرق دارد، هر چند تمام موارد ذكر شده، در جوهر اصلي آن (تراب) ريشه دارد و حالت‌ها و مراحل ياد شده هر كدام از «تراب» منشأ مي‌گيرد (معرفت، محمد ‌هادی، شبهات و ردود، 249).


«قرآن در آیات متعدد از خلقت انسان نقل می‌کند: انسان از صلصال ـ مثل فخّار ـ‌ (گل خشكيده همچون سفال) خلق شده است یا از خاک خلق شده است که این جا اشاره می‌کند به خلقت آدم، مستقيم يا غيرمستقيم (رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 2، 249 به بعد).


سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت، چگونه بود؟


مفسران (هر چند بعضی این‌گونه توجیه می‌کنند که آیات در بیان واسطه‌هاست، یعنی انسان ها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند (مصباح یزدی، محمد تقي، معارف قرآن، 330).) با کمک دانش جدید دریافته‌اند که ريشه ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود بيست و دو عنصر تشکیل شده است.


نگاه زيست‌شناسانه نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان را انکار ناپذير می‌داند. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی، با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیر زمینی یا جاری به دست می‌آید، به بدن انسان راه می‌یابد. برای مثال: نیتروژن (N) همراه کربن، اکسیژن و هیدروژن عناصر اصلی تشکیل دهنده‌ پروتئین‌ها، آنزیم‌ها و هورمون‌ها در بدن می‌باشند. نیتروژن مشخصه میزان پروتئین است و هر گرم نیتروژن معادل 25/6 گرم پروتئین در بدن به حساب می‌آید. نیتروژن در هوا فراوان است و بعضی گیاهان توان انتقال آن به خاک را دارند؛ اما انسان سالم نیتروژن مورد نياز را از راه غذا و از منشاء خاک به دست می‌آورد.


سدیم (Na) یون مثبت (ca cion) که عامل اصلی باقی ماندن مایعات در داخل عروق است، ورودی آن بيشتر از راه غذا و نمک معدني است و منیزیم (Mg) بيشتر از نصف آن در استخوان متمرکز است. منابع آن تغذیه‌ای و بيشتر سبزیجات، غلات و گوشت است و آهن (Fe) نقش اساسی در خون‌سازی، رشد، ایمنی و عملکرد عصبی دارد که از منابع حيوانی مثل گوشت و جگر، و گیاهی مثل حبوبات و بعضی سبزی‌ها به دست می‌آید.


پس روشن مي‌شود كه بدن همه موجودات از خاك است؛ يا اصل وجود آن‌ها مستقيم از خاك آفريده شد، مثل آدم يا با واسطه مواد غذايي، از خاك خلق شده‌اند.


ب) آفرینش انسان از آب


یکی از مطالب شگفت‌انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده، حتی انسان، را از «آب» می‌داند.


1. آفرينش از آب به صورت مطلق، مانند: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ (انبیاء/ 30؛ نور/45)؛ «و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم».


2. آفرينش انسان از آب، مانند: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد».


3. آفرينش از آب با ويژگي مخصوص مانند: «مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ (سجده/8؛ مرسلات/20)؛ «از چکیده آب پست»، «خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده آفريده شد».


ديدگاه دانشمندان


درباره خلقت انسان از آب، دو دیدگاه میان دانشمندان هست.


دیدگاه اوّل: منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد.


اکسیژن (O) و هیدروژن (H) به صورت آب در بدن، نقش اساسی در حفظ حیات انسان دارند. میزان آب تمام بدن (total body water-TBW) در سنین مختلف متفاوت است. پيش از تولد و در حدود ماه چهارم جنین، حدود 90٪ و در زمان تولد حدود 80٪ وزن، آب است. اين مقدار به مرور تا دوازده سالگي به حدود   وزن بدن و در سنین بالاتر به حدود 60٪ در مردان و 55٪ در زنان می‌رسد.


آب نقش اساسی در توزیع نیازهای بدن و دفع مواد زائد و سمی از مسیر خون و ادرار دارد و کاهش سریع آن (بیش از معادل 10٪ وزن) بسیار خطرناک و در صورت جبران نشدن سریع، مرگ آور یا دست كم بسیار آسیب رسان می‌باشد.


در شرایط معمولی کل مواد مورد نیاز بدن از راه خون به سلول‌های بدن می‌رسد. حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل می‌دهد که بيشترش از آب تشکیل شده است. در صورت بروز کم‌آبی، حرکت گلبول‌هاي قرمز و مواد غذایی مختل می‌گردد، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.


دیدگاه دوم: مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه دو آیه فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً (فرقان/54)؛ «او را نسبی و دامادی قرار داد» و ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ (سجده/ 8) است. «جعل» در این جا به معنی آفرینش و «نسل» به معنای فرزندان و نوه‌ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است و منظور از آن در این‌جا نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می‌باشد (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17، 126؛ دکتر بوکائی، مقایسه‌ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ص 25؛ رضايي محمد علي، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2، 445 ـ 437).


ديدگاه سوم: اصل آفرينش موجودات زنده از آب است، يعني نخستين تك سلولي‌ها در آب به وجود آمد (رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، 437 به بعد).


نتیجه: ممكن است برخي آيات، با دیدگاه اوّل مطابقت داشته و از نظر علمي نيز مورد تأييد باشد و برخي ديگر با ديدگاه دوم مطابقت دارد، با اين كه در مورد همه آيات نمي‌توان ادعا كرد.


ج) نطفه؛ منشاء پیدایش انسان


قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را از عوامل خلقت می‌داند. برای آشنایی با نطفه لازم است به تفسیر و لغت مراجعه كنيم و دست‌آورد آن‌ها را با علم تجربی تطبیق دهيم.


1. نطفه در لغت و اصطلاح


نطفه در لغت: نطفه از نطف، به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن می‌باشد. راغب در مفردات، نطفه را آب صاف شده و آب کم می‌داند و مي‌نويسد: «النطفة الماء الصافی والقلیل»، (مفردات راغب‌اصفهانی، ذیل واژه نطف)؛ اما نويسنده اقرب الموارد معتقد است: «نطفه چه کم باشد، چه زیاد، نطفه نامیده می‌شود» (اقرب الموارد، ذیل واژه نطف).
ابن‌منظور علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه مي‌کند: «و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد، «لیلة نطوف» می‌گوید» (ابن منظور، لسان العرب، همان، ذیل ماده نطف).


مرحوم طبرسی می‌گويد:«نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه مي‌گویند» (طبرسي، مجمع البیان، ذيل حج/ 5).


علامه طباطبایی آن را آب کم معنا مي‌کند و كاربردش را بيشتر در جنس نر می‌داند (طباطبايي، محمد حسين، همان، 20، 209). آیت الله معرفت نیز آن را شامل مرد، زن و مخلوط آن دو مي‌داند. (معرفت، محمد هادي، التمهید، 6، 81). از سوي دیگر نطفه در قرآن، شامل زن و مرد می‌شود: خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَة (نحل/ 4) و (فاطر/ 11).


اگر نطفه به معنای آب کم باشد؛ مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در قرآن (يازده مرتبه) است و نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد. روایتی از معصوم به اين صورت نقل شده است:


«خلقه من قطرة من ماء منتن فیکون خصیماً متکلماً بلیغاً»؛ (الحویزی، نورالثقلین، 3، 39؛ مجلسي، بحارالانوار، 57، 375) «خداوند انسان را از قطره آب بدبو آفرید و سرانجام سخنگوی بلیغی شد».


نطفه در اصطلاح: عبارت است از آن چه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج می‌شود و در مردان منی (شامل میلیون‌ها اسپرماتوزئیدها) و در زنان تخمک (اوول) ناميده مي‌شود (رضایی اصفهانی، محمد علي، همان، 2، 469).


2. نطفه در نگاه علم


نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم‌ها، کرمک‌هایی بسیار کوچک و ذره‌بینی‌اند و در هر مرتبه انزال 2 تا پانصد میلیون اسپرم وجود دارد (پاك نژاد، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1، 241).


نطفه زن الکتریسیته مثبت و نطفه مرد الکتریسیته منفی دارد، لذا به سوی هم کشیده می‌شوند، اما هنگامی که اسپرم وارد تخمک شد، بار الکتریکی آن را منفی می‌کند. به همین دلیل اسپرم‌های بی‌شمار دیگر که در اطراف آن وجود دارند، از آن رانده می‌شوند. بعضی گفته‌اند با ورود اسپرم ماده شیمیايی مخصوصي ترشح می‌شود که اسپرم‌هاي ديگر را می‌راند (مكارم شيرازي، ناصر، همان، 25، 334).


زمانی که اسپرم‌ها در مهبل زن ریخته می‌شود، در یک مسابقه به طرف سوراخ ریز مهبل می‌روند. تعدادی از آن‌ها از سوراخ مي‌گذرند، طول رحم را طی می‌کنند و به لوله‌های رحم که ده تا چهارده سانتی‌متر طول دارد، می‌رسند. آنها با سرعت 11 میلی‌متر در ساعت حرکت مي‌كنند. از طرفی يك تخمک از جداره تخمدان زن جدا مي‌شود و به وسیله دهانه لوله رحم که خاصیت مکنده دارد، بلعیده می‌شود. در لوله‌های رحم کرک‌های بسیار ملایم و ظریفي وجود دارند که سرشان به سوي رحم تمایل دارد. تا تخمک بین آن‌ها قرار مي‌گيرد، به کمک ترشحات داخلی، لوله او را به سوي رحم می‌راند.


ناگهان تخمک و اسپرم‌ها به هم می‌رسند و هزاران کرمک (اسپرم) به وصال رسیده، تخمک را در بر می‌گیرند. این حالت بیشتر شبیه به جنگ و مسابقه است (پاک‌نژاد، همان، 1، 243).


سلول‌‌های جنسی انسان شامل چهل و هشت عدد کروموزم می‌باشد که هر کدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافته‌اند. این ژن‌ها نقش مهمی در ساختمان سلول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است (شیرازی، گذشته و آینده جهان، 57).


3. نطفه در قرآن


واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ  (مومنون/ 14) و بدون الف و لام يازده مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، برخی به مخلوط نطفه زن و مرد و تعدادي هم به منی اشاره دارند.


الف: مطلق نطفه: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ؛ (نحل/ 4) «انسان را از نطفه‌ای آفرید، آن‌گاه ستیزه‌جویی آشکار است». (سوره‌ي حج/ 5. به همین مضمون: غافر/ 67؛ کهف/ 37؛ فاطر/ 11).


آیه فوق گوياي آن است که جنس انسان از نطفه است. طبیعتاً انسان از مرد یا زن تنها خلق نشده، بلکه از مجموع نطفه زن و مرد به وجود آمده است. (مومنون/ 14 ـ 13 و عبس/ 19).


ب. نطفه از جنس مني: مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى؛ (نجم/ 46)؛ «از آب اندك سيّال هنگامى كه ريخته مى‏شود».


با توجه به این که منی در لغت «ماء الرجل» معنا شده است، آیه بالا نیز نطفه را از جنس منی می‌داند، می‌توان آن را قرینه نطفه به حساب آورد که نطفه در این آیه، منی مرد است (من علم طب القرآنی، 37).


ج. نطفه مخلوط: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ (انسان/ 2)؛ «ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم».


مَشَج، مِشَج، مشیج، امشاج به معنای آمیخته و درهم آمده است و نطفه امشاج یعنی آب مرد آمیخته به آب زن و خون آن است (سیاح، احمد، المنجد، ذیل ماده مشج).


مفسران درباره این آیه احتمال‌هاي مختلفی ذکر کرده‌اند. ما چند احتمال را یادآوری می‌کنیم.


الف) آیت الله مکارم شیرازی درباره (نطفة امشاج) چهار احتمال را مطرح مي‌كند.


1. تركيب نطفه مرد (اسپرم) و نطفه زن (اوول): احاديث زيادي در اين باره نقل شده است؛


2. استعدادهاي مختلف در نطفه از نظر عامل وراثت؛


3. اختلاط مواد مختلف تركيبي نطفه؛


4. اختلاط همه اين‌ها با هم.


ايشان احتمال چهارم را مناسب و جامع مي‌داند.


ب) علامه طباطبايي بعد از بيان معناي لغوي نطفه، مي‌فرمايد:


«وصف امشاج (مخلوط) براي نطفه يا به اعتبار اجزاء نطفه است كه مختلف است يا به اعتبار اختلاط آب مرد و زن است و ابتلاء (كه در آيه آمده: «نبتليه») به معني تبديل حالات چيزي از حالي به حالي و از صورتي به صورتي است، مثل تغيير حالت طلا در كوره و مقصود از ابتلاء خداوند به خلقت انسان از نطفه، همان است كه در آيات ديگر بيان شده كه نطفه را علقه و علقه را مضغه و... مي‌كند» (طباطبايي، محمد حسين، همان، 20، 209 و ر.ک. به: پاک‌نژاد، رضا، همان، 1، 244).



نتيجه: صاحب‌نظران (سحابي، يدالله، خلقت انسان، 147؛ رضايي، محمد علي، همان، 481؛ زماني، مصطفي، پيشگويي‌هاي علمي قرآن، 117) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر ـ كه به واسطه چهل و شش عامل وراثت و هر عامل بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، عناصر متراكم، آميختگي رنگ‌هاي نطفه، و... كه تمام اين احتمال‌ها جامع و مناسب است، چون همه آن‌ها در نطفه جمع شده است.


د: آفرینش انسان از منی


بعضی دیگر از آيات قرآن منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:


«وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى * مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى (نجم/46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/ 37)؛ «و اين‏كه او دو جفت نر و ماده آفريد؛ از آب اندك سيّال هنگامى كه ريخته مى‏شود».


1. منی در لغت و اصطلاح


مني در لغت: «منی» (بر وزن فلس) به معنی «تقدیر و اندازه‌گیری» است. «منی لک المانی؛ اندازه‌گیر برای تو اندازه‌گیری کرد». به مرگ «منیه» مي‌گویند؛ چون مقدّر و اندازه‌گیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردن (در ذهن) است. به نطفه نيز منی می‌گویند، چون با قدرت خداوند اندازه‌گیری‌ شده است» (راغب، همان؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ قرشي، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی»).


مني در اصطلاح: مایعی که از مردان هنگام نزدیکی (یا انزال) خارج می‌شود، می‌گویند.


2. منی در نگاه علم


مایع منی از ترشحات مختلفی از غدد زیر ناشی می‌شود:


1. بیضه‌ها: ترشح اسپرما تزوئیدها، (سلول‌های تاژك‌دار هستند و در مایعی غوطه‌ورند) را بر عهده دارند.


2. کیسه‌های منی: این عضوها نزدیک پروستات قرار گرفته‌اند، ترشح خاصی بدون عناصر بارور کننده دارند.


3. پروستات: مایعی ترشح می‌کند که ظاهر لزج و بوی ویژه به منی می‌دهد.


4. غدد ملحق به مجاری ادرار: غدد کوپر (cooper) یا غدد مری (mery) مترشح مایعی سیال و غدد لیتره (Littre) ماده مخاطی ترشح می‌کنند (بوکائی، همان، 272 ـ 271).


منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی می‌باشد. مثل خون سریع فاسد مي‌شود و کانون جذب میکروب‌ها است. تغییر رنگ مي‌دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید می‌گردد.


یک قطره منی دويست تا سيصد میلیون اسپرماتوزئید دارد. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته می‌شود؛ کرمک‌ها درازند و طول آن‌ها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) می‌باشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14 تا 23 میکرون حرکت مي‌كنند.


کرمک‌ها (اسپرم‌ها) در مهبل زن ریخته می‌شوند و با مقداری از ترشحات مذی ـ وذی (وذی با منی فرق دارد. وذی رطوبت مختصری است که از غدد مخصوص، پس از آمدن منی، ترشح مي‌شود و خاصیت ضد سمی دارد. چون موقع خروج منی از مجاری، آثاری از سموم باقي مي‌ماند، رطوبت وذی آن آثار را دفع مي‌كند، و وذي آن‌ها را از بين مي‌برد. شرع مقدس منی را نجس و وذی را پاک می‌داند. (اهتمام، احمد، فلسفه احکام، 152)) ترشحات غده‌های پروستات و غدد داخلی در مهبل می‌مانند و بیشتر آن‌ها از مخاط مهبل جذب مي‌شوند و وارد دستگاه گردش خون مي‌گردند و طراوت و تازگی خاصی به زن می‌دهند.


از این اسپرم‌ها تنها سيصد تا پانصد عدد به ناحیه باروری می‌رسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است (ر.ک. به: لانگمن، پروفسور توماس، رویان‌ شناسی، ترجمه: دکتر بهادری و شکور، 30؛ پاک نژاد، همان،‌ 1، 241؛ طب در قرآن، 81 ؛ گذشته و آینده، جهان، 56؛ مکارم، همان، 22، 241).


بعضی از مترجمان آیه مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى را چنين ترجمه كرده‌اند؛ «از نطفه‌ای که خارج می‌شود و در قرارگاه رحم می‌ریزد» (فولادوند؛ نجم/46)، اما منی مرد در مهبل یا مجرای تناسلی زن ریخته می‌شود؛ نه در رحم او. پس از ریختن منی در مهبل، اسپرم‌ها با تلاش فراوان و با کمک مایعی که از دهانه رحم ترشح می‌شود، از لوله رحم عبور می‌کنند تا به تخمک برسند و پس از لقاح برای لانه‌گزینی به دیواره رحم می‌روند (رضایی اصفهانی، همان،‌ 2، 461 ـ 457).


نتيجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک می‌داند. می‌توان گفت یکی از مصداق‌هاي آب، نطفه و همان منی است که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشه‌ای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب می‌آیند.


هـ ) آفرینش انسان از علقه


خداوند در آيات مختلف قرآن كريم به مراحل آفرينش انسان اشاره مي‌كند كه يكي از آن‌ها «علق» است.


واژه «علق» شش بار، (علق/2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/ 67 و قيامت/38) در پنج آيه به صورت‌هاي مختلف به كار رفته است. سوره‌اي نيز با همين نام نازل شده است اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ...؛ «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد».


1. علقه در لغت و اصطلاح


«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي‌چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي‌چسبد و خون را مي‌مكد و... مي‌باشد. (مصطفوي، حسن، همان؛ راغب، همان؛ قرشي، همان، ذيل ماده «علق»). پس مي‌توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته، «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و كرمي كه به عضو بدن مي‌چسبد و آويزان مي‌شود.


2. علقه از نگاه علم


«علق» خون بسته‌اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي‌شود و خود را به آن آويزان مي‌كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز مي‌شود و به صورت يك توده‌ سلولي كه به شكل توت است، در مي‌آيد. (در اصطلاح به آن مرولا Marula مي‌گويند) و در رحم لانه‌ مي‌گزيند، يعني، سلول‌هاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي‌كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) مي‌شوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است (دكتر دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه: چراغي، 86).


اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي‌توانيم تناسب آن را با موارد كاربردش اين‌گونه بيان كنيم:


1. چسبنده بودن آن (مکارم، همان، 27، 156) (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي‌چسبد).


2. آويزان شدن آن به جداره رحم.


3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي‌تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد). نطفه در رحم، به صورت زالو وار به رحم مي‌چسبد و از خون تغذيه مي‌كند. (نجفي، گودرز، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته‌اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده‌اي به نام «هپارين» ترشح مي‌شود تا اين كه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه‌پذير باشد (دكتر پاك‌نژاد، همان، 11، 110). شكل علقه مانند زالو كاملاً مسطح است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة: سيد غلامرضا سعيدي، 182).


4. تغذيه از خون. آيت‌الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، مي‌گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي‌چسبد (محمدهادي معرفت، التمهيد، 6، 82).


نتيجه:[2] با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است؛ به ويژه آن كه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين‌شناسي جديد، واسطه‌ بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي‌شمارند.


خداوند مي‌توانست با بيان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذكر نمايد، اما با آوردن واژه «علق» دو موضوع «خون بسته» و «آويزان بودن» را مورد توجه قرار دارد كه با نظريات جديد پزشكي نيز همخواني دارد.


با توجه به پيشرفته نبودن علم پزشكي در چهارده قرن پيش، مسئله‌ مذكور را مي‌توان از شگفتي‌هاي علمي قرآن دانست كه بعد از چهارده قرن كشف شده است (پژوهشي در اعجاز علمي

قرآن، رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، 487 ـ 481).


جمع‌بندي: با توجه به مطالب گذشته تعبيرات قرآن در مورد خلقت انسان از خاك، آب، خون و... با هم‌ديگر تعارضي ندارد و هر كدام به مرحله‌اي از آفرينش انسان اشاره دارد.


2 ـ چالش تقدّم آفرينش استخوان يا گوشت در جنين


در قرآن بعد از علقه، مضغه و بعد از آن استخوان و بعد از آن گوشت ذکر شده است، اما از نظر پزشكي اول گوشت در جنین شکل می‌گیرد و بعد از آن استخوان. پس آيه چهارده سوره مؤمنون با علوم پزشكي متعارض است.


بررسي


واژة استخوان مترادف «عَظْم» در زبان عربي است (فرهنگ فارسي، 2، 2318، «عظم»).


لغت‌شناسان ريشة «ع ـ ظ ـ م» را در اصل به هر چيزي كه در نيروي مادي يا معنوي بر ديگران برتري دارد، معنا كرده‌اند، از اين رو استخوان را به سبب سختي و استحكام آن در برابر بافت‌هاي نرم (گوشت) «عظم» ناميده‌اند (مصطفوي، همان، 8، 175، «عظم»).


در قرآن كريم افزون بر كاربرد دو واژة «عظم» و جمع آن «عظام»، واژه‌هاي «ترائب»، «تراقي»، «كعبين»، «صلب» و جمع آن «اصلاب» نيز كه هر يك نامي براي استخواني خاص در بدن است، به كار رفته است. اين واژه‌ها در مجموع بيست بار در هجده آيه از قرآن آمده است؛ «عظم» دو بار (انعام/ 146؛ مريم/ 4)؛ «عظام» 13 بار در 12 آيه (بقره/ 259؛ اسراء/ 49، 98؛ مؤمنون/ 14، 35، 82؛ يس/ 78؛ صافّات/ 16، 53؛ واقعه/ 47؛ قيامت/ 3؛ نازعات/ 11)، «صلب» و «ترائب» يك بار (طارق/ 7) و «اصلاب»، «تراقي» و «كعبين» هر كدام يك بار (به ترتيب: در نساء/ 23؛ قيامت/ 26؛ مائده/ 6)) .


آفرينش استخوان


قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه؛ گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد:


ثُمّ خَلَقْنَا النّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا (مؤمنون/14)؛ «سپس آب اندك سيّال را به صورت [خون بسته‏] آويزان آفريديم؛ و [خون بسته‏ى] آويزان را به صورت (چيزى شبيه) گوشت جويده شده آفريديم؛ و گوشت جويده شده را به صورت استخوان‏هايى آفريديم و بر استخوان‏ها گوشتى پوشانديم».


كاربرد فعل «خَلَقَ» نشان مي‌دهد كه ضرورتي براي تبديل همة مضغه به استخوان وجود ندارد، زيرا اين فعل به معناي «ايجاد يا كيفيت مخصوص» است و فقط بر چگونگي پيدايش و اندازه‌گيري مقادير مورد نياز براي آفرينش استخوان دلالت دارد. (مصطفوي، 3، 109؛ مقاييس اللغة، 2، 213، «خلق»). از اين‌جا سازگاري اين يافتة پزشكي كه «بخش مياني مضغه (ميزودرم) با پيمودن مراحلي به استخوان تبديل مي‌شود» (معرفت،‌ همان، 6، 83 ـ 85 ؛ الآيات العجاب، 152 ـ 153) با آية شريفه روشن مي‌گردد.


آشنايي بهتر با مرحله استخوان بندی جنین


در سومین هفته رشد جنین، لایه زایای اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل می‌شود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمان‌هايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی می‌مانند؛ ایجاد می‌گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... ، از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلی و... به وجود می آید و از لایه اندودرمی، دستگاه معده‌ای، روده‌ای، دستگاه تنفسی، مثانه و... ساخته می‌شود.


با توجه به مطالب فوق؛ غضروف و استخوان‌ها از لایه میانی (مزودرم) تشکیل می‌شود که به وسیله دو لایه دیگر (اکتودرم و اندودرم) پوشیده شده‌اند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد... ساخته می‌شود. هم چنین ساخته شدن سلول‌هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می‌شود، از هفته چهارم بارداری شروع می‌‌شود، اما سلول‌های ماهیچه‌ای پس از آن ساخته می‌شود (ر.ک. به: لانگمن، همان،‌ 57).


آشنايي با غضروف و استخوان سازي


گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف‌ها و استخوان‌ها را تشکیل می‌دهد، پس بهتر است با غضروف و استخوان‌سازی آن آشنا شویم.


«غضروف» نوعی بافت «هم‌بند» است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را مي‌تواند تحمل کند و از بافت‌های نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.


هر غضروف ماده‌ای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70%) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی می‌تواند در آب جوش حل شود و ماده‌ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، می‌تواند به زرد رنگ باشد.


غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر می‌شود و در قسمت‌هایی که می‌خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می‌پذیرد:


1. استخوان‌سازی داخل غشایی: بافت استخوانی در داخل لایه‌ای از بافت هم‌بند مزانشیمی تشکیل و این بافت به طور مستقيم به بافت استخوانی تبديل می‌شود. فرق استخوان‌سازی داخل غشایی با تشکیل غضروف این است که غضروف معمولاً رگ خونی و لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت می‌گیرد و به لحاظ نداشتن رگ خونی، ترمیم آن به سختي صورت می‌گیرد، ولی محل تشکیل استخوان بسیار پر عروق می‌باشد.


2. استخوان‌سازی داخل غضروفی: در اکثر استخوان‌های بدن، سلول‌های مزانشیمی ابتدا به تعدادي از قالب‌های غضروفی شفاف تبدیل مي‌شود که به نوبه خود استخوانی می‌گردد.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل می‌شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین مي‌رود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می‌گردد.


نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد؛ استخوان سازی و تخریب استخوان (کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم، 47 ـ 41).


نتيجه: با توجه به مطالب علمی می‌توان گفت: سلول‌های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی پدید می‌آیند. پس سلول‌های استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندودرم) پوشیده مي‌شوند و سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی روی آن‌ها را مانند لباس می‌پوشانند.


این یافته‌های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد (رضایی اصفهانی، همان، 2، 513 ـ 506؛ شریف، عدنان، همان، 59؛ مکارم، همان، 14، 212؛ دياب وقرقوز، همان، 89).


3 ـ تعارض نماي صلب و ترائب با يافته‌هاي پزشكي


قرآن منشاء مني را «صلب والترائب» (پشت مرد و سينه زن) مي‌داند، در حالي كه با يافته‌هاي علوم پزشكي در تناقض است، چون مني از بيضه مرد بيرون مي‌آيد.


بررسي


خداوند درباره منشاء مني مي‌فرمايد:


فََلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (طارق/7 ـ 5)؛ «پس انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! از آبى جهنده آفريده شده است؛ آبى كه از ميان پشت و (دو استخوان) پيش (مرد) بيرون مى‏آيد.»


«دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» و ريختن آب آمده است و منظور از «ماء دافق» همان مني مرد است كه به صورت جهنده از او خارج مي‌شود.[3]


واژه شناسان «صلب» را به «سخت و انعطاف‌ناپذير» معنا كرده‌اند (مصطفوي، همان، 6، 262؛ راغب، ‌همان، 489؛ مقاييس اللغه، 3، 301، «صلب») و مصداق آن را استخوان‌هاي تيره پشت از پس گردن تا آخر ران‌ها، می‌دانند (مصطفوي، ذيل ماده صلب و ترائب) و مصداق آن را همة ستون فقرات يا آخرين قسمت ستون مهره‌ها مي‌دانند (مراغي، تفسير، 10، ص 30، ص 113؛ قرشي، همان، 1، 271)، ولي در مورد مفهوم و مصداق واژة «ترائب» اختلاف است؛ گروهي به فراخور همانندي ريشة «ترائب» و «تراب = خاك»، ترائب را به معناي خواري و خضوع گرفته‌اند و بر اين اساس آن را استخوان نرم يا عضلات بين ران‌ها كه از پائين‌ترين اعضا و در مقايسه با ستون فقرات نرم‌تر است، مي‌دانند. (مصطفوي، همان، ج 1، 383 ـ 384، «ترب»).


برخي ديگر «ترائب» را جمع «تريبه» و به معناي برابري سر دو استخوان در سينه و جاهاي ديگر بدن مي‌دانند (مقاييس‌اللغه، 1، 346؛ مجمع البحرين، 1، 274) و به همين دليل آن را شامل همة اعضاي قرينه و دوتايي بدن انسان، مانند استخوان‌هاي دو طرف قفسة سينه، دست‌ها و چشم‌ها و... دانسته‌اند. (قرطبي، تفسير، 20، 5). بسياري نيز با توجه به اين كه مادة نخستين پيدايش انسان، تركيبي از نطفة زن و مرد است و بر اساس آن چه در كلام عرب مشهور است (طبرسي، مجمع البيان، 10، 715؛ قرطبي، همان، 20، 5)، صلب را ستون فقرات مرد و ترائب را استخوان‌هاي سينة زن دانسته‌اند (طبرسي، همان، 10، 715؛ رازي، التفسير الكبير، 31، 129؛ الجواهر،‌ مج 13، ص 25، 114) يعني ترائب براي اشاره به زن و به معناي قسمت پيش روي انسان، در مقابل صلب كه پشت انسان است. برخي ديگر با توجه به كاربرد صفت «دافق» (جهنده) براي نطفه: خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصّلْبِ وَالتّرائِبِ (طارق/ 6 ـ 7) و اختصاص اين ويژگي به نطفة مرد، بر اين باورند كه «صلب» و «ترائب» هر دو به مرد اختصاص دارد (معرفت‌، همان، 6، 63 ـ 65. ر.ک. به: دانشنامه فرهنگ قرآن ، دفتر تبلیغات، 3، ذیل واژه استخوان).


ديدگاه‌ها


اين آيه به ريشه‌ مني اشاره دارد، به اين معنا كه مني از صلب و ترائب سرچشمه مي‌گيرد. سوره اعراف، آيه‌ 172 نيز به منشاء مني اشاره دارد. در اين آيه آمده است:


وَإِذْ أَخَذَ‌رَبُّكَ مِن بَنِي‌آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...؛ «وهنگامي كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه‌ آنان را برگرفت».


مفسران با توجه به مصداق‌ها و احتمال‌ها در مورد واژه‌ «صلب و ترائب»، احتمالات گوناگوني بيان مي‌كنند؛ مني از ميان پشت و روي او خارج مي‌شود، كه با توجه به هيجانات كل بدن، مي‌توان گفت مني از تمام بدن خارج مي‌شود (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ذيل آيه‌)؛ يا كل بدن بين استخوان سينه و پشت واقع شده است (طباطبايي، همان، ذيل آيه)). مشهور و موافق علم و لغت اين است كه آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج مي‌شود. (معرفت، همان، 6، 64؛ دياب و قرقوز، همان، 32).


قرآن براي حفظ عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را با كنايه، تشبيه و تمثيل بيان مي‌كند و از طرح مستقيم آن خودداري مي‌ورزد. از اين رو براي پرهيز از بردن نام آلت تناسلي، به صورت كنايه واژه‌ «ترائب» يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.


برخي صاحب نظران درباره منشاء مني مي‌گويند:


«وقتي به كتب لغت مراجعه مي‌كنيم، محل مني را صُلب و ترائب مي‌دانند كه مربوط به قسمت پشتي و قدامي ستون فقرات است، يعني جاي اوليه‌اي كه بيضه و رحم قرار مي‌گيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، بيضه و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوسته بيضه قرار مي‌گيرند و به وضع عادي در مي‌آيند و در جنس ماده نيز مختصر جابجا شده و در دو طرف پهلو محاذي لوله‌هاي رحم جايگزين مي‌شوند» (پاك‌نژاد، همان، 1، 240).


برخي ديگر مي‌نويسند:


«مني مرد كه از ميان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج مي‌شود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني ـ از نظر كالبد شكافي ـ در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسه‌اي پشت پروستات (كه ترشحات آن‌ها قسمتي از مني را تشكيل مي‌دهد) نيز در اين محدوده قرار دارند، پس مي‌توان گفت مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي ـ تناسل امر كننده ـ و ترائب او به عنوان رشته‌هاي عصبي مأمور به اجرا، خارج مي‌شوند» (دياب و قرقوز، همان، 32، با تلخيص).



نتيجه‌


با توجه به كتب لغت، نظر مفسران و ديدگاه‌هاي دانشمندان، مي‌توان گفت «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي ما بين دو استخوان ران است كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد مي‌باشد، پس آيه‌ «صُلب وترائب» با نظرات دانشمندان جنين‌شناسي و ساير رشته‌هاي علوم پزشكي روز همخواني دارد. پس تعارضي بين يافته‌هاي علوم پزشكي با آيه صلب و ترائب وجود ندارد.


با اين حال آيا مي‌توان آن را «اعجاز علمي» دانست؟


به نظر مي‌رسد مسئله خروج مني از بدن انسان و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي بدن است، تا حدودي براي بشر حس‌پذير بوده است، لذا آيه‌ بالا را نمي‌توان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست، بلكه يكي از «اشارات علمي قرآن» است (رضايي اصفهاني، محمدعلي، همان، 2، 445 ـ 457).


4 ـ امكان آگاهي از جنس جنين در قرآن و علم


ظاهر بعضی آیات گوياي اين است که آگاهی از جنس جنین مخصوص خداوند است (رعد/ 8) و انسان قادر نیست از آن اطلاعی پیدا کند، در حالي كه امروزه با پيشرفت علم پزشكي، تشخيص آن براي انسان ممكن است، پس در اين مورد بين علوم و قرآن تعارض وجود دارد.


بررسي


قرآن آگاهی از جنس جنين در رحم را مخصوص خدا می‌داند، و مي‌فرمايد:


يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى (رعد/ 8) «(تنها) خدا می‌داند آن‌چه را هر ماده‌ای [در رحم] بار گیرد»؛ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ (لقمان/ 34) «(و خدا) آن چه را که در رحم‌هاست، می‌داند».


در عصر ما آگاهی از جنس جنین امري عادی و طبیعی است و علاوه بر سونوگرافي، دانشمندان با خارج کردن مقداری از مایع آمینوتیک (مایع درون جفت که جنین را احاطه کرده است) و آزمایش آن، در اوایل شکل‌گیری جنین، به جنسیت جنین پی می‌برند (دياب و قرقوز، همان، 52)، حتی امکان انتخاب نوع نوزاد را به والدین نوید می‌دهند و گام‌های مؤثری هم در این زمینه برداشته‌اند. آنان در مورد خرگوش موفقیت‌هایی داشته‌اند و مي‌گويند این ترکیبات یک عمل شیمیایی است و از اين پس تعیین نوع جنس بر اساس توافق پدر و مادر خواهد بود (پاک نژاد، همان، 1، 255).


از سوي دیگر بشر توانسته است به ماهیت جنین، حتی قبل از شکل‌گیری و موقع لقاح، دست يابد. آيا مي‌توان اين تناقض را پذيرفت؟ براي حل اين مشكل توجه به مطالب زير ضروري است:


1 ـ برای آیه وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ («آن چه را که در رحم‌هاست، می‌داند» (لقمان / 34)) دو احتمال ذکر شده است؛


الف) حرف «ما» در آیه موصوله است که نشان از عمومیت دارد و علم به تمام خصوصیات و سرنوشت نهایی انسان منحصر در خداست و آگاهی انسان به بعضی از خصوصیات، ضرری به انحصار نمی‌زند.


ب) با توجه به کلّ آیه، خداوند آگاهی از «قیامت، نزول باران و علم به ارحام» را ذکر کرده است. بعضی از مفسران علم به ارحام و نزول باران را جمله معترضه می‌دانند، یعنی علم به آن دو مخصوص پروردگار نیست و انحصار آن از آیه استفاده نمی‌شود.


با توجه به احتمال دوم، هر انسانی می‌تواند با دقت و کاوش در واکنش شیمیايی کروموزوم‌ها و سلول‌های جنین و تاثیر غذا و دارو به جنس جنین پي ببرد (دياب و قرقوز، همان، 55 ـ 52؛ نجفی، همان، 103 ـ 102؛ مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 10، 133 و 17، 99؛ همو،‌ پیام قرآن، 2، 88؛ طبرسی، همان، 324؛ رضايي، محمد علي، همان، 2، 523 ـ 518).


2ـ بعضی از علوم مختص خداست، مانند قیامت، بهشت، جهنم و... . بعضی دیگر در گرو اختیار خداوند است و علم آن را کسی نمی‌داند؛ مگر این که خداوند به وی آموخته باشد، مانند مسئله شفاعت، توسل، شفا مریض از سوي ائمه یا افراد عادی و... . بعضی از علوم نيز در انحصار خدا نیست. به این معنا كه خدا می‌فرماید: «من آگاهی از آن دارم» و اين گوياي آن نیست که کسی نمی‌تواند از آن اطلاع داشته باشد و به عبارت دیگر علم دیگران را از آن نفی نکرده است.


3ـ آگاهی خدا از آن چه در رحم است، به جنسیت محدود نمی‌شود، بلکه جنین خصوصیات دیگری دارد که انسان نتوانسته است به آن دست پیدا کند، مانند: سعادت و شقاوت طفل، استعدادها، ذوق‌ها، مدت عمر. هر چند بشر مي‌تواند بعضی از صفات مانند شکل ظاهری، طول جسم ... را کشف نمایند، اما آگاهي از صفات روحی و غیره، منحصر در خداوند است. خداوند می‌فرماید: من از آن چه در رحم است (با تمام خصوصیات) آگاهي دارم، اما اطلاع انسان از جنس مذکر و مونث ضرری به انحصار علم خدا در مورد جنين (با تمام خصوصیات) نمی‌زند.


4ـ علم خداوند به واسطه نياز ندارد، اما آگاهی بندگان به واسطه و ابزار نیازمند است.


نتیجه: با در نظر گرفتن تمام احتمال‌ها و تفاسیر، آیات مطرح شده تناقضي با یافته‌های جنین‌شناسی ندارند.


از مطالب گذشته برداشت مي‌شود كه قرآن حق است، و باطل (در حوزه اعتقادي و فرهنگي يا علمي) را در خود نپذيرفته است. آن چه برخي‌ها را واداشته است تا اتهام تناقض گويي را در حوزه علوم پزشكي به قرآن نسبت بدهند؛ عدم فهم تفسير قرآن بوده است، لذا با اندك تأملي در آيات محل مناقشه نه تنها تناقض ظاهري رفع مي‌گردد، بلكه هم‌سويي قرآن با علوم پزشكي روز نيز روشن مي‌شود، مانند خلقت انسان، آگاهي خداوند از جنس جنين، منشاء نطفه و... .



پي‌نوشت‌ها


[1] http://answering-islam.org.uk/Quran/contra/; Ábdallah Ábd al-Fadi.  عبد الله عبد الفادي در مقاله خود «تناقضات در قرآن» به نقل از كتاب الاستشراق والقرآن العظيم، 160.


[2] احتمالات ديگري درباره «علق» داده شده است، از جمله: بعضي‌ علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده‌اند (مطالب شگفت‌انگيز قرآن، 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كرده‌اند و عده‌اي هم اشاره به گِل حضرت آدم كه حالت چسبندگي دارد، دانسته‌اند (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 487 ـ 481).


[3] قرشي، (همان، ذيل ماده «دفق») و علامه طباطبايي، (همان،‌ 20، 379) براي ماء دافق معاني ديگري ذكر كرده‌اند، مانند: آب مشترك زن و مرد، آب زنان كه از رحم خارج مي‌شود. با توجه به معناي دافق كه داراي جهندگي است؛ ماء دافق شامل مني مرد مي‌باشد.


منابع


1.    ابن منظور، لسان العرب، دارالفکر، بیروت، 1990 م، چ اول.
2.    اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی‌تا.
3.    اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اسلام، اصفهان، 1344 ش.
4.    بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی‌جا، بی‌تا.
5.    بوکائی، موریس، مقایسه‌ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح‌الله دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.
6.    بی آزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن و طبیعت، چ 2، بی جا، بی تا.
7.    همو، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چ 2.
8.    پاک‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، تهران، 1363، چ 1.
9.    توماس لانگمن، رویان‌شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چ 6.
10.    حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعه، تصحیح ربانی‌شیرازی، فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، چ 7.
11.    الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، المطبعة العلمیه، قم، 1383 ق.
12.    دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، انتشارات حفظی، تهران، بی‌تا.
13.    راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، المکتبة الرضویه، تهران، 1332 ش.
14.    رجحان، محمد صادق، بافت‌شناسی انسانی‌پایه، انتشارات چهره، تهران، 1370، چ 10.
15.    رضايی، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات و پژوهش‌های حوزه علمیه، قم، 1383، چ اول.
16.    همو، شگفتی‌های آيات پزشکی در قرآن، پژوهش‌هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387، چ 1.
17.    رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، مبین، رشت، 1382، چ 4.
18.    همو، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1365، چ 1.
19.    زمانی، مصطفی، پیشگویی‌های علمی قرآن، پیام اسلام، قم، 1350ش.
20.    سحابی، یدالله، خلقت انسان، شرکت سهامی، تهران، 1351 ش، چ 13.
21.    شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، دار علم ملابین، بیروت، 1995م، چ دوم.
22.    شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي‌جا، بي‌تا.
23.    طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
24.    طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، مکتبة الاسلامیه، تهران، 1395 ق، چ 5.
25.    علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1385 ه‍ . ق.
26.    قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
27.    الکیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
28.    مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش.
29.    مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، 1371.
30.    معرفت، محمد هادی، التمهید، انتشارات التمهید، قم، 1377 ش.
31.    مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، جامعه مدرسین، قم، 1377، چ 5.
32.    همو، تفسیرنمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1371 ش، چ 26.
33.    یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی، تهران، 1343.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: آیات طبی قرآن , طب قرآنی , درمانهای سنتی , طب اسلامی ,
:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

اعجاز روان‌شناختی قرآن یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن می‌باشد که از سه زاویه قابل طرح است؛ نخست گزاره‌های روان‌شناختی قرآن که با بررسی بینش روان‌شناسی موجود در قرآن کریم صورت می‌گیرد. دوم از جهت استنباط نظام روان‌شناختی قرآن (با توجه به مبانی، اهداف، اصول، روش‌ها، عوامل و موانع روان‌شناختی مطرح شده در قرآن) و سوم از جهت تأثیرات روان‌شناختی قرآن در مخاطبان که نمونه‌ای از آن در تأثیر موسیقای قرآن جلوه‌گر می‌شود.

 

در این نوشتار، پس از تبیین رویکردها در اعجاز روان‌شناختی قرآن و رابطه قرآن و روان‌شناسی، نگاهی مجموعی به موضوعات متعدد روان‌شناسی مطرح شده در قرآن صورت گرفته، سپس برای هر موضوع نمونه‌هایی از آیات مرتبط ذکر و بررسی شده تا در نهایت پس از ارائه بینش روان‌شناسانه موجود در قرآن، اعجاز این بینش و نظام شگرف قرآن کریم بر مبنای ویژگی‌های شخصیت سالم تبیین گردد.

 

واژگان کلیدی: قرآن، روان‌شناسی، اعجاز علمی، اعجاز روان‌شناختی، شخصیت سالم.

 

 

مقدمه

 

تاکنون ابعاد مختلفی از اعجاز قرآن کشف شده است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به اعجاز بیانی، اعجاز تشریعی و اعجاز علمی اشاره کرد.

 

یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن که تاکنون مورد توجه بایسته قرار نگرفته، اعجاز روان‌شناختی قرآن می‌باشد؛ بنابراین، در این نوشتار برانیم تا ضمن بررسی موضوعات روان‌شناسی مطرح شده در قرآن کریم و ارائه دورنمایی کلی از بینش روان‌شناسی قرآن، اعجاز این بُعد از قرآن کریم را بیان نماییم.

 

پیشینه

 

اگر چه در زمینه اعجاز علمی قرآن کتاب‌های زیادی نگاشته شده، پیشینه کوتاه آن به اوایل قرن چهاردهم بر می‌گردد (رضایی اصفهانی، چیستی و چالش‌های اعجاز علمی قرآن، 12). اعجاز روان‌شناختی قرآن نیز به عنوان یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن از موضوعات نوپدید در حوزه اعجاز قرآن می‌باشد و امین خولی (1965م) را می‌توان پایه‌گذار این بعد از اعجاز قرآن دانست (رضایی اصفهانی، علوم قرآنی 2 اعجاز قرآن، 88). امین خولی این بعد از اعجاز را در چند نوشته خویش از جمله «البلاغة العربیة و اثر الفلسفة فیها»، مدخل «تفسیر» دائرة المعارف الاسلامیة و مقاله‌ای در مجله دانشکده ادبیات قاهره با عنوان «البلاغة و علم النفس» مطرح کرده است.

 

وی در این مقاله سوم به نحوی بین روان‌شناسی و بلاغت ارتباط ایجاد کرده و در پی بوده تا راه را برای طرح ایده جدید خود، یعنی اعجاز روان‌شناختی قرآن، فراهم آورد (ر.ک: برهان و عرفان، 339). در واقع، وی با تقریری جدید و ایجاد ارتباط بین بلاغت و روان‌شناسی، این موضوع را پذیرفتنی کرده است (اعجاز قرآن و تحلیل، 4-182 به نقل از: رضایی اصفهانی، علوم قرآنی 2 اعجاز قرآن، 86-88).

 

از دیگر آثار نگاشته شده در زمینه اعجاز روان‌شناختی «الاعجاز النفسی فی القرآن الکریم» از دکتر مصطفی رجب و «الاعجاز النفسی و تربوی فی القرآن الکریم و السنة المطهرة» از دکتر عبدالرحمن العیسوی در سال 1428م انتشار یافته است، ولی کتاب اخیر عملاً به موضوع اعجاز تربیتی نپرداخته، بلکه اعجاز روان‌شناختی قرآن را مطرح کرده است (رضایی اصفهانی، علوم قرآنی، 2/274-275).

 

همچنین در حوزه بهداشت روان، اخلاق و روان‌شناسی اسلامی آثار فراوان دیگری نگاشته شده که به بررسی گزاره‌های قرآنی در مباحث روان‌شناسی پرداخته و به طور ضمنی و غیر مستقیم به اعجاز روان‌شاختی اشاره نموده‌اند، ولی هیچ کدام ادعای اعجاز نکرده‌اند. از این آثار عبارت است از:

 

قرآن و روان‌شناسی از محمد عثمان نجاتی؛ قرآن و بهداشت روان از دکتر احمد صادقیان؛ روان‌شناسی از دیدگاه مکتب اسلام از تقی ژاله‌فر؛ بهداشت روانی با نگرش به منابع اسلامی از محمدرضا سالاری‌فر و همکاران؛ بهداشت و سلامت روان با نگرش به آموزه‌های دینی و سیره معصومانD از سلیمان قاسمی؛ بهداشت روانی در اسلام از سید حمید فتاحی؛ اخلاق اسلامی از احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی؛ بهداشت روانی (بررسی مقدماتی اصول بهداشت روانی، روان درمانی و برنامه‌ریزی در مكتب اسلام) از دكتر سید ابوالقاسم حسینی؛ آرامش روانی و مذهب از دكتر صفدر صانعی؛ بهداشت روان در اسلام از دكتر سیدمهدی صانعی؛ مجموعه مقالات اسلام و بهداشت روان.

 

رویکردها در اعجاز روان‌شناختی قرآن

 

اعجاز علمی در علوم انسانی، به ویژه مباحث روان‌شناختی و تربیتی، با سه رویکرد مطرح می‌شود:

 

الف) گزاره‌های قرآنی دالّ بر اخبار غیبی روان‌شناختی؛

ب) استنباط نظام روان‌شناختی از قرآن؛

ج) بررسی نقش قرآن در ایجاد تحوّل روانی در صدر اسلام و جوامعی که قرآن در آن اجرا می‌شود.

 

در رویکرد نخست عموماً به بررسی اعجاز در گزاره‌های قرآنی پرداخته می‌شود؛ یعنی با ذکر برخی آیات و تبیین نکات و اشارات جالب و شگفت‌انگیز آن در حوزه مباحث روان‌شناختی، ادعای اعجاز می‌شود، در حالی که اکثر گزاره‌های قرآنی تنها جالب و شگفت‌انگیز می‌باشند؛ زیرا در صورتی می‌توان اعجاز روان‌شناختی آیات و گزاره‌های قرآنی را ادعا کرد که اثبات شود قبل از قرآن مطرح نبوده است که اثبات چنین ادعایی در همه موارد مشکل است (همان، 274ـ285).

 

اما آنچه می‌توان اعجاز آن را با توجه به ضوابط مقبول اعجاز مطرح کرد، نظام روان‌شناختی یا بینش شگرف روان‌شناسی قرآن (رویکرد دوم) است که با نگاه مجموعی به همه آیات و استقرای تام موضوعات روان‌شناسی مطرح شده در قرآن استنباط می‌شود. تحوّل اعجازآمیز روانی و روحی مخاطبان قرآن در اثر شنیدن آیات الهی نیز رویکردی است که ادعای اعجاز آن به صواب نزدیک‌تر است؛ زیرا در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده و در قرآن نیز بدان اشاره شده است:

وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (انفال/2)؛ «و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود، ایمانشان افزون گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند». در این آیه با اشاره به رویکرد درمانِ روان‌شناختی عاطفی ـ هیجانی برای فرد دچار استرس، برقراری نوعی ارتباط عاطفی با دیگری (مانند درمانگر) یا منبع دارای قدرتی معنوی (مانند خداوند) را عاملِ تحولی شگرف در درمانِ مشکلات روحی ـ روانی معرفی می‌نماید (قاسمی، بهداشت و سلامت رون با نگرش به آموزه‌های دینی و سیره معصومان، 203-204).

 

قرآن کریم در جای دیگر با اشاره به این تحوّل اعجاز آمیز روانی و روحی بر مخاطبان خود می‌فرماید: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَی اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (زمر/23)؛ «خدا نیکوترین سخن را فرو فرستاده است؛ کتابی همگون (که آیاتش) مکرر است. پوست‌های (بدن) کسانی که از پروردگارشان هراس دارند، از (شنیدن آیات) آن به لرزه درمی‌آید؛ سپس پوست‌هایشان و دل‌هایشان به یاد خدا نرم می‌شود. این رهنمود خداست که هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با آن راهنمایی می‌کند؛ و هر کس را خدا (به خاطر اعمالش) در گمراهی وانهد، پس هیچ راهنمایی برای او نیست».

و باز می‌فرماید: وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ(مائده/83)؛ «و هنگامی که آنچه را به سوی فرستاده‌[ی خدا] فرود آمده، می‌شنوند، می‌بینی، در اثر حقیقتی که شناخته‌اند، اشک (شوق) از چشمان‌شان سرازیر می‌شود. می‌گویند: «[ای‌] پروردگار ما! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان بنویس»؛ آیات مذکور این تحوّل اعجازآمیز روانی و روحی مخاطبان قرآن را در اثر شنیدن آیات الهی به خوبی به تصویر می‌کشاند.

 

ارتباط بین قرآن و روان‌شناسی

 

ارتباط بین قرآن و روان‌شناسی را می‌توان از سه جنبه مورد توجه قرار داد:

 

1. روان‌شناسی و دانش قرآنی

 

در این جنبه روان‌شناسی و دانش قرآنی به عنوان دو دانش و منبع معرفت مجزای از یکدیگر ملاحظه و مقایسه می‌شوند. در این مقایسه، وجوه اشتراک و افتراق هر یک در حل مشکلات بشر مورد توجه قرار می‌گیرد و با استفاده از آگاهی‌های تخصصی روان‌شناسی به تحلیل روان‌شناختی مفاهیم قرآن پرداخته می‌شود.

 

2. روان‌شناسی قرآن 

 

در این جنبه قرآن به عنوان یک موضوع مورد بررسی روان‌شناختی قرار می‌گیرد که آیات آن چرا و چگونه و در چه شرایط زمانی و مکانی نازل شده است و تأثیر روان‌شناختی هر آیه بر مخاطب چیست؟

 

3. روان‌شناسی قرآنی 

 

در این جنبه روان‌شناسی در بستر فرهنگ قرآن و اهل‌بیتD و با توجه به تفسیر آیات قرآنی، از مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی قرآن متأثر گردد و روان‌شناسی جدیدی متولد شود (کاویانی، آیا روان‌شناسی اسلامی ممکن است؟، 173-175 با تصرف).

 

گونه‌های روان‌شناختی در قرآن

 

1. روان‌شناسی شخصیت

 

قرآن مردم را از لحاظ شخصیتی به سه گروه مؤمن، کافر و منافق تقسیم کرده است (بقره/2-21). هر یک از این گروه‌های سه‌گانه، خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خود را دارد که از دو گروه دیگر جدا می‌سازد. از جمله خصوصیات عقیدتی، عبادی، اجتماعی، خانوادگی، اخلاقی، انفعالی و عاطفی، عقلانی و شناختی، زندگی علمی و حرفه‌ای، و خصوصیات جسمانی؛ همه این ویژگی‌ها و امتیازت در هر کدام از انواع سه‌گانه شخصیتی، در قرآن مطرح شده و قرآن آنها را از همدیگر متمایز می‌کند (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 304-313 با تلخیص).

 

علاوه بر این، شخصیت‌ مؤمن در قرآن، خود دارای سه درجه شخصیتی است؛ آنان که به خود ظلم می‌کنند، آنان که میانه‌رو هستند و آنان که پیشتازانند (فاطر/32).

 

مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشه‌اش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است.

 

خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه‌ای در ظاهر و باطن است؛ به همین دلیل، به شک و تردید و عدم قدرت تصمیم‌گیری و ناتوانی در قضاوت مبتلا می‌شود (بقره/8-20 و منافقون/1-10). کفر و نفاق از منظر قرآن یک بیماری است؛ بدین معنا که عدم تعادل شخصیتی انسان موجب می‌شود که به گروه منافقان و کافران بپیوندد.

 

بنابراین شخصیت کافر و منافق، یک شخصیت نامتعادل و بیماری روحی و روانی است. این بیماری روحی و روانی تاثیر خود را در جسم انسان نیز نشان می‌دهد و تنها در صورتی درمان می‌پذیرد که به نسخه اعتدال بخش قرآن عمل شود.

 

2. روان‌شناسی رنگ‌ها 

 

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ (بقره/69)؛ «گفتند: برای ما از پروردگارت بخواه تا روشن کند برایمان که رنگ آن (گاو) چگونه است؟ (موسی) گفت که او می‌گوید: در حقیقت آن گاوی زرد است که رنگش یک دست است که بینندگان را شاد می‌سازد».

 

امروزه روان‌شناسان به ارزش روانی گوناگون رنگ‌ها در دو مقوله سمبولیسم رنگ‌ها (نماد پردازی و معنای کنایی رنگ‌ها) و روان‌شناسی رنگ توجه دارند؛ مثلاً در بررسی‌های انجام شده دریافته‌اند که باید رنگ اتاق و اثاثیه آسایشگاه‌های روانی زرد روشن باشد؛ زیرا این رنگ را شاد و شادکننده یافته‌اند که اثر آرامش دهنده و تسکین دهنده بر اعصاب و روان بیماران حسّاس و نازک طبع و زود رنج را دارد (انصاری، دنیای شگفت‌انگیز رنگ‌ها، 98 با تلخیص). البته تأثیر این رنگ فقط بر بیماران روانی نیست، بلکه بر همه انسان‌هاست (مارکس لوشر، روان‌شناسی رنگ‌ها، 87).

 

مسلّماً این بینش و برداشت راجع به رنگ‌ها و این رنگ خاص در فرهنگ زمانه عصر نزول نمی‌گنجد و فقط وحی الهی می‌توانسته است بیش از یک هزار سال بر پژوهش علمی رنگ‌ها سبقت بگیرد.

 

3. روان‌شناسی رشد 

 

الف) رشد کودک و مراحل آن: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(نحل/78)؛ «و خدا شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ چیزی نمی‌دانستید؛ و برای شما، شنوایی و دیدگان و دل‌ها (ی سوزان) قرار داد، تا شاید شما سپاس‌گزاری کنید».

 

ب) رشد زبان و عوامل مؤثر در آن: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ (الرحمن/3 و 4)؛ «انسان را آفرید؛ «بیان» را به او آموزش داد».

 

در رشد زبان یک سلسله عوامل مادی (رشد بدنی، هوش، محیط خانواده و....) (آل‌عمران/46) اثبات‌پذیر در آزمایشگاه‌ها و عوامل غیرمادی (اراده خداوند و سخن گفتن در گهواره) دخالت دارد.

 

ج) خانواده: خانواده از عوامل مؤثر در رشد انسان است. قرآن کریم با تأکید بر ایجاد خانواده‌ای سالم و آرام، بر این نکته نیز تأکید کرده است: وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21)؛ «و از نشانه‌های او این است که همسرانی از (جنس) خودتان برای شما آفرید، تا بدان‌ها آرامش یابید؛ و در بین شما دوستی و رحمت قرارداد. قطعاً، در آن‌[ها] نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند».

 

د) رشد شخصیت: قرآن در زمینه بعد جنسی بر این نکته تأکید نموده که محرومیت جنسی لزوماً موجب آسیب نیست: وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّی يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نور/33)؛ «و کسانی که (وسایل) ازدواج نمی‌یابند، باید خویشتن‌داری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد». این نظریه برخلاف نظریه فروید است، ولی با نظر مزلو قابل تفسیر است (ر.ک: جمعی از نویسندگان، روان‌شناسی رشد (2) با نگرش به منابع اسلامی، 2/978).

 

هـ) کفایت اجتماعی: کفایت اجتماعی عبارت است از: «قابلیتی که کودک می‌تواند به وسیله آن از منابع محیطی بهره جوید و نتیجه رشدی خوبی به دست آورد» (همان، 965). در قرآن کریم ویژگی نیاز به پیشرفت آدمی چنین مطرح شده است: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ(انشقاق/6)؛ «ای انسان! در حقیقت، تو به سوی پروردگارت کاملاً تلاش می‌کنی (و رنج می‌کشی) و او را ملاقات می‌کنی». (همان، 636؛ به نقل از: زاهدی، «موضوعات روان‌شناسی در آیات قرآن. www.tebyan.net»).

 

4. روان‌شناسی موسیقایی قرآن (آهنگ، صوت و لحن)

یکی از ابعاد روان‌شناختی قرآن، موسیقای نهفته در اصوات و آوای آن است؛ یعنی تأثیرات پیچیده و شگفت‌آور ناشی از موسیقی و صوت حاصل از قرائت آیات و سوره‌های قرآن که در خوانندگان و شنوندگان ایجاد می‌شود.

 

یک نوع موسیقی درونی در کلام الهی وجود دارد که احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی‌دهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جمله‌ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک می‌شود (معرفت، علوم قرآنی، 385).

 

به طور کلی، صوت و موسیقی دارای تأثیراتی ظریف و در عین حال عمیق و شگفت‌آور بر انسان است. اصوات دارای تأثیراتی بر روح و روان و حتی جسم همه مخلوقات، اعم از انسان‌ها، حیوانات، گیاهان می‌باشد که اگر آدمی عالِم به این تأثیرات باشد، با به کارگیری درست اصوات و موسیقی در زندگی خود، آرامش، سلامت روح و جسم، رشد و تعالی خویش را از آن بر می‌گیرد.

 

گروهی از پژوهشگران و پزشکان کشورمان در سال 1382ش اقدام به آزمایشات و تحقیقات جالبی در زمینه تأثیر موسیقایی آوای قرآن کریم نمودند. آنان طی این آزمایش 40 بیمار همسان را که نیاز به عمل جراحی داشتند، در دو دسته قرار دادند. در روز عمل برای یک گروه از آنها از آغاز صبح تا لحظه عمل که بعد از ظهر همان روز بود، به پخش تلاوت آیات قرآن در اتاقشان پرداختند، اما گروه دوم فقط صدای عادی محیط بیمارستان را می‌شنیدند. در نتیجه این آزمایش، نتایج متفاوت و جالبی برای پزشکان و پژوهشگران حاصل آمد.

گروهی که از صبح در معرض شنیدن قرائت آیات قرآن در اتاق خود بودند، از آرامشی بالاتر، ضربان قلب طبیعی‌تر و اضطراب و دغدغه کمتری برخوردار بودند (اخبار علمی فرهنگی و هنری، شبکه دوم سیما، 1382). این احساسات و تأثیرات را نمی‌توان تنها ناشی از شنیدن مطالب و مفاهیم اشاره شده در این کتاب آسمانی دانست، بلکه ناشی از تأثرات حاصل از صوت و موسیقی الفاظ آیات موزون قرآن می‌باشد. دلیل این ادعا ناآگاهی بیماران مورد آزمایش از معانی آیات شنیده شده است. در حقیقت، این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی بر می‌گردد که در قلب خواننده یا شنونده بر می‌انگیزد (معرفت، علوم قرآنی، 387 به نقل از: www.noormags.com مقاله احسان زرانی).

 

بینش روان‌شناسانه قرآن

 

الف) بینش اجتماعی روان‌شناسانه: بینش اجتماعی بدین معناست که شخص عکس‌العمل مخاطب را حدس و تخمین بزند و متناسب با آن سخن یا رفتاری را از خود بروز دهد. این رویکرد سراسر قرآن را در برگرفته است، ولی در بسیاری از آیات ظهور بیشتری دارد؛ برای مثال، خداوند می‌فرماید: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامی مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّی يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ... (نور/32-33)؛ «و افراد بی‌همسرتان و شایستگان از بندگانتان و کنیزانتان را به ازدواج (یکدیگر) درآورید. اگر نیازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر می‌سازد؛ و خدا گشایشگری داناست. و کسانی که (وسایل) ازدواج نمی‌یابند، باید خویشتن‌داری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد».

آیه نخست که در مقام خطاب به پدر و مادر افراد بی‌همسر است آنان را به همسر دادن سریع فرزندان‌شان امر می‌کند، اما آیه بعد وقتی خود بی‌همسران را مخاطب قرار می‌گیرند، آنها را به صبر و عفت ورزیدن امر و تشویق می‌نماید. در حقیقت، این نگاه قرآن به واکنش و عکس‌العمل احتمالی مخاطب، یک بینش روان‌شناسانه بسیار عمیقی است که در آیات متعددی از قرآن نمود بارز دارد.

 

ب) بینش روان‌شناسانه متناسب با گونه‌های شخصیت: قرآن می‌فرماید: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبيلاً(اسراء/84)؛ «بگو: همه طبق (روش و خُلق و خوی) خویش عمل می‌کنند؛ و پروردگارتان داناتر است، به کسی که او ره‌یافته‌تر است». در این آیه، «شاکله» از ماده «شکل» به معنای «مهار کردن حیوان» است (ر.ک: مصباح المنیر، فیومی، 321). به خود مهار نیز «شکال» گفته می‌شود و از آنجا که روحیات و سجایا و عادت‌های هر انسانی او را به رویه‌ای خاص مقید می‌کند، به آن «شاکله» گویند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/247).

 

ج) مکانیسم‌های دفاعی ـ روانی در قرآن: در قرآن به سه نوع از مکانیسم‌های دفاعی ـ روانی اشاره شده است: فرافکنی (منافقون/4)، دلیل تراشی (بقره/11 و 12) و واکنش سازی (بقره/204 و 205؛ منافقون/4) (نجاتی‌، قرآن و روان‌شناسی، 313-316).

 

د) بینش قرآن در حوزه بهداشت روان.

 

اول. ویژگی‌های روانی شخصیت سالم در قرآن

 

اساساً ویژگی‌های شخصیتی را در سه بخش می‌توان مورد مطالعه قرار داد:

 

1. ویژگی‌های شناختی (cognitive)؛ یعنی نگرش‌ها، اعتقادات، جهان‌بینی و اصول تفكر.

2. ویژگی‌های عاطفی (emotional)؛ این ویژگی‌هایی كه بر مبنای ویژگی‌های شناختی پدید می‌آیند، عواطف، هیجانات، احساسات، گرایش‌ها، و دلبستگی‌ها را در بر می‌گیرد.

3.ویژگی‌های رفتاری (behavioral)؛ ویژگی‌های رفتاری نیز به نوبه خود، زمینه و علت بروز ویژگی‌های رفتاری و الگوهای عملكرد را پوشش می‌دهد.

 

اینك ویژگی‌های شناختی، عاطفی و رفتاری شخصیت سالم را از نظر قرآن بررسی می‌كنیم.

 

1. ویژگی‌های شناختی

 

این بخشی از ویژگی‌ها را می‌توان در چهار قسمت كلی بررسی كرد: ویژگی‌های شناختی و شیوه‌های استنباط، نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان، نوع شناخت نسبت به محیط (جهان پیرامون)، و نوع شناخت نسبت به خود.

 

یک) نوع شناخت شخصیت سالم در شیوه‌های استنباط

 

ـ فردی که دارای شخصیت سالم است، پیرو ظن و گمان نیست: إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (یونس/36)؛ وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ(اسراء/36).

 

ـ اهل تعقل، تحلیل، و استنتاج منطقی است: قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا (سباء/46)؛ وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (بقره/73)؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ (انفال/22).

 

ـ اهل تحقیق، بحث، تضارب آراء و گفتگوی سالم به منظور كشف حقیقت است: الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر/18).

 

دو) نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان

 

ـ به بیان قرآن، شخصیت سالم جهان را دارای منشأ واحدی می‌داند كه نه تنها آن را به وجود آورده: اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ (زمر/62)؛ بلكه به طور پیوسته آن را اداره می‌كند: وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ (زمر/62)؛ وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ (انعام/164).

 

ـ فقط به این منشأ می‌توان اتكا كرد: تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (نساء/81).

 

ـ او مظهر قدرت و مهربانی است، لذا می‌توان بر او اعتماد كرد: وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ (شعراء/217).

 

سه) نوع شناخت نسبت به محیط

 

ـ شخصیت سالم مجموعه جهان و وقایع آن را پوچ و باطل و بی‌هدف نمی‌داند: الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل‌عمران/191).

 

ـ دنیا را محل تلاش و كار و بهره‌برداری صحیح می‌داند: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(قصص/73)؛ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ (مزمل/20)؛ وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا(قصص/77).

 

ـ اما دنیا را شایسته دلبستگی نمی‌داند؛ زیرا مرحله‌ای موقتی بوده و در مقایسه با آخرت ناچیز است: Pأَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌO (توبه/38)؛ Pإِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَO (یونس/7)؛ Pالْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاًO (كهف/46).

 

ـ او بلایا را عامل امتحان و تكامل می‌داند: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً (بقره/124)؛ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (بقره/155).

 

چهار) نوع شناخت نسبت به خود

 

ـ شخصیت سالم محدودیت‌های خود را می‌پذیرد و از خود به اندازه توانش انتظار دارد و همین دیدگاه را نسبت به دیگران نیز دارد: لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها (بقره/233).

 

ـ در عین حال خود و هر انسان دیگر را مسئول اعمال خویش می‌داند: أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (نجم/38 و 39).

 

ـ خود را مبرّا از عیوب نمی‌داند و نقاط ضعف خود را می‌پذیرد: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ(یوسف/53).

 

ـ در عین حال به ارزش وجودی خود احترام می‌گذارد و خود را جانشین خداوند در زمین می‌داند. خود و سایر هم‌نوعان خود را موجودات تصادفی نمی‌پندارد، بلكه موجوداتی ارزشمند، منتخب، برگزیده، و دارای رسالت می‌داند: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً (بقره/30).

 

2. ویژگی‌های عاطفی

 

ـ شخصیت سالم مورد نظر قرآن، شرط شاد بودن را نداشتن مشكل نمی‌داند، اما در عین حال چیزی او را ذوق زده و مغرور هم نمی‌سازد؛ به عبارت دیگر، از دست دادن و به دست آوردن، او را چندان دچار استرس نمی‌كند: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید/23)، فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (غافر/83).

 

ـ سرخوش و ذوق‌زده نیست؛ لذا تفكر بزرگ منشی و فخرفروشی ندارد: إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ (قصص/76)؛ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (هود/10)؛ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ(آل‌عمران/188)؛ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید/23).

 

ـ از احساس امنیت و آرامش برخوردار است: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (انعام/82).

 

ـ مهار تمایلاتش را در دست دارد: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (نازعات/40).

 

ـ لذا می‌تواند خشم خود را خاموش كند، از خشونت بپرهیزد، از بدی‌های دیگران بگذرد و حتی در مقابل، به آنها نیكی رساند و كینه در دل نگیرد: وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (آل‌عمران/134).

 

ـ حسادت نمی‌كند و كمال‌گرا و برتری طلب نیست: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نساء/54)؛ وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ (نساء/32)؛ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ (یونس/83).

 

3. ویژگی‌های رفتاری

 

ـ شخصیت سالم از اظهارنظر درباره چیزی كه نمی‌داند، پرهیز می‌كند: إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ (نور/15)؛ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ (آل‌عمران/66)؛ وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (نجم/28)؛ وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ(جاثیه/24).

 

ـ اهل رعایت حد و مرزها و قوانین است: Pإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَO (نحل/128)؛ Pوَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِO (اعراف/96).

 

ـ حتی اگر در تنگنا بیفتد، دست به ستم یا قانون‌شكنی نمی‌زند: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (طلاق/2).

 

ـ در مشكلات وقار و صبر خود را از دست نمی‌دهد: وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ (بقره/177)؛ فَصَبْرٌ جَميلٌ (یوسف18)؛ فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً (معارج/5).

 

ـ ضمن سازگاری با محیط در حد توان به رفع اشكالات محیط می‌پردازد: إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ (هود/88).

 

ـ كم‌فروشی یا كم‌كاری نمی‌كند: وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ * الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (مطففین/1-3).

 

ـ مردم آزار و ضد اجتماعی (antisocial) نیست، از خشونت پرهیز می‌كند و رفتار نرم و توأم با مهربانی دارد: وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (احزاب/58)؛ فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ(آل‌عمران/159)؛ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ (آل‌عمران/134)؛ مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (نساء/75).

 

ـ اگر به او بدی شود، حداكثر به همان اندازه پاسخ می‌دهد نه بیشتر: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ (نحل/126).

 

ـ اما ترجیحا از بدی دیگران می‌گذرد: وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ (نحل/126)؛ وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (شوری/43).

 

ـ و در حالت بهتر، بدی را با خوبی پاسخ می‌دهد: وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ (رعد/22 و قصص/54).

 

ـ به دیگران نیكی می‌كند و نیكی آنان را با نیكی پاسخ می‌دهد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ (نحل/90).

 

ـ و ترجیحاً نیكی دیگران را با نیكی بالاتری پاسخ می‌دهد: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَسيباً(نساء/86).

 

ـ اگر به كسی نیكی كرد، او را با منت نمی‌آزارد:يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى (بقره/264)؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِر(مدثر/6).

 

ـ اجتماعی است و تك‌روی و انزوا ندارد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل‌عمران/103).

 

ـ به نحو مؤثر ارتباط برقرار می‌كند و یك شنونده فعال (active listener) است: الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (زمر/18). جالب است كه در این آیه به جای كلمه «یسمعون» (شنیدن) از كلمه «یستمعون» (گوش دادن) استفاده شده است كه نشان دهنده «شنیدن فعال» (active listening) می‌باشد.

 

ـ جا را برای حضور اجتماعی دیگران تنگ نمی‌كند: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ (مجادله/11).

 

شخصیتی با ویژگی‌های فوق بدون شك شخصیتی محبوب و دوست داشتنی خواهد بود و الگوی عینی آن در امامان معصومD قابل مشاهده است. این نكته در آیه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (مریم/96)؛ «مسلّماً، کسانی که ایمان آورده و [کارهای‌] شایسته انجام داده‌اند، به‌زودی (خدای) گسترده‌مهر، برای آنان محبّتی (در دل‌ها) قرار می‌دهد» بیان شده است. در این آیه، به طور فشرده از ویژگی‌های شناختی و رفتاری شخصیت سالم تحت عنوان ایمان و عمل صالح نام برده شده است (مرعشی، مقاله موضع قرآن نسبت به بهداشت روان ـ با تصرف و تلخیص، به نقل از www.iec-md.org).

 

دوم. انگیزه‌های رفتار در قرآن

 

انگیزه نیروی محرکی است که در موجود زنده حالتی از نشاط و فعالیت برمی‌انگیزاند و رفتارش را آشکار می‌سازد و او را به سوی هدف یا هدف‌های مشخصی راهنمایی می‌کند. این انگیزه یا جسمی یا روانی هستند.

 

انگیزه‌های جسمانی برای حفظ نفس و بقای فرد و نوع مهم هستند؛ مانند گرسنگی، تشنگی، خستگی، گرمی و سردی، درد و تنفس و انگیزه‌های جنسی. اما انگیزه‌های روانی، انگیزه‌هایی هستند که به طور مستقیم نمی‌توان آنها را به حالت فیزیولوژیک بدن که نتیجه نیازهای جسمانی هستند، برگرداند، ولی ارتباط با آنها دارند؛ مانند عشق و محبت که در نتیجه تأثیر و تأثّر مهارت‌ها و عوامل رشد اجتماعی فرد به وجود می‌آیند. قرآن به بسیاری از این انگیزه‌ها اشاره دارد:

 

الف) انگیزه مالکیت: این انگیزه از انگیزه‌های روانی است که انسان آن را در جریان رشد اجتماعی می‌آموزد؛ زیرا انسان از طریق فرهنگ محیط خود که در آن پرورش می‌یابد و نیز از راه مهارت‌ها و آگاهی‌های شخصی، عشق به تصاحب پول و مستغلات و اراضی و اموال دیگر را می‌آموزد. به نظر انسان، این عوامل باعث می‌شوند تا در برابر فقر احساس امنیت کند؛ چرا که به دست آوردن نفوذ و مقام و قدرت اجتماعی به او کمک می‌کنند. قرآن در آیات بسیاری به انگیزه مالکیت اشاره نموده است: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل‌عمران/14)؛ «محبت امور دوست‌داشتنی، از زنان و پسران و ثروت‌های فراوان، از طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار و دام‌ها و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها مایه بهره‌مندی زندگی پست (دنیا) است؛ و بازگشت نیکو، نزد خداست».

 

در این آیه، به حب و کشش غریزی به شهواتی چون زن و فرزند و کیسههای زر و سیم و اسبهای نشاندار نیکو و چارپایان و مزارع و املاک زیبا و دل‌فریب نشان داده شد. این متاع زندگانی دنیاست. همین انگیزه مالکیت یکی از دو انگیزه مهمی است که شیطان آن را در نفس آدمA برانگیخت و باعث شد تا از فرمان خدا سرپیچی کند.

 

ب) انگیزه پرخاشگری و تجاوز: انگیزه پرخاشگری در رفتار تجاوزگرانه انسان در برابر دیگران با هدف آزار آنها ظاهر می‌شود. این انگیزه نیز غریزی است؛ چنانچه فرشتگان به این مسأله اشاره دارند: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (بقره/30)؛ «(و یاد کن) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «در حقیقت، من در زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار می‌دهم.» (فرشتگان) گفتند: «آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد؟ در حالی که ما به ستایش تو تنزیه می‌گوییم و تو را پاک می‌شماریم!» (پروردگار) گفت: «در واقع من آنچه را نمی‌دانید، می‌دانم».

 

این انگیزه سپس در داستان فریب و اخراج، خود را به خوبی نشان می‌دهد: وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (بقره/36)؛ «و [به آنها] گفتیم: «(از مقام خویش) فرو آیید، در حالی که برخی از شما دشمن برخی [دیگر] هستید». پس از مدتی، این دشمن، پرخاشگری و تجاوز خود را به صورت تجاوز قابیل نسبت به برادرش هابیل بروز داد: فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ (مائده/30)؛ «پس نفسش او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ و او را کشت و از زیانکاران گردید».

 

قرآن بیان می‌دارد که این انگیزه غریزی چگونه در رفتار و گفتار مانند غیبت، تهمت، ناسزا و تمسخر دیگران ظاهر می‌شود (‌آل‌عمران/118؛ نیز ر.ک: ممتحنه/2؛ بقره/212). این انگیزه در نظر قرآن یک ابزار دفاعی و لازم برای انسان است تا در برابر تجاوز، به ویژه تجاوز ابلیس، از خود دفاع کند، ولی ابلیس بهره‌گیری از این غریزه را در جهت ضد تکامل به کار می‌گیرد.

 

ج) انگیزه رقابت: رقابت از آن دسته انگیزه‌های روانی است که انسان، آن را از محیط رشد فرهنگی خود فرا می‌گیرد؛ زیرا تربیت، انسان را به جنبه‌های مثبت و خوب رقابت در جهت پیشرفتش بر اساس ارزش‌هایی که جامعه به آن پایبند است، هدایت می‌کند؛ مثلاً گاهی فرد از فرهنگ جامعه خویش رقابت اقتصادی، سیاسی، علمی یا انواع دیگر رقابت را که در میان مردم در فرهنگ‌های مختلف بشری رواج دارد، می‌آموزد.

 

قرآن مردم را به رقابت در تقوا و کار نیک و پای‌بندی به ارزش‌های والای انسانی و پیروی از روش الهی در زندگی تشویق می‌کند (مطففین/22 و 26؛ بقره/148؛ حدید/21؛ مائده/48).

 

د) انگیزه دینداری: انگیزه دینداری نیز یک انگیزه روانی است که ریشه فطری در سرشت انسان دارد؛ چه در اعماق انسان انگیزه‌ای است که احساس می‌کند نیازمند آفریدگار و پناه بردن به اوست. اصولاً انسان امنیت و آرامش خویش را در پناه‌جویی به خدا می‌یابد. انگیزه دینداری نیز یک انگیزه فطری است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً (روم/30) «پس روی (وجود) خود را به دین، حق‌گرایانه، راست دار». همان فطرتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ فطرتی که در آن تبدّل راه ندارد (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 27-85 با تلخیص و تصرف).

 

برخورد با انگیزه‌ها و درگیری روانی

 

انگیزه‌های انسان بسیار متنوع و متعدد است. این تنوع و تعدد گاه باعث می‌شود که برخی از انگیزه‌ها با هم درگیر شوند؛ مثلاً انگیزه‌ای انسان را به یکسو و انگیزه‌ای دیگر او را به سوی مقابل می‌کشاند. در این صورت به انسان حالتی دست می‌دهد که احساس سرگردانی و تردید می‌کند و از تصمیم گیری درباره تعیین سمت حرکت و شیوه عمل خود ناتوان می‌شود. چنین حالتی را «درگیری روانی» می‌گویند.

 

قرآن این درگیری روانی را که اشخاصی در برابر ایمان موضعی مشکوک و تردیدآمیز دارند و از آن رنج می‌برند، به خوبی به تصویر می‌کشد. این‌گونه افراد، کسانی هستند که نه کاملاً به سوی ایمان می‌آیند و نه به طور کامل به طرف کفر می‌روند، بلکه در انتخاب حق و باطل مردد هستند و نمی‌توانند تصمیم نهایی را اتخاذ کنند. قرآن حالت درگیری روانی و سرگردانی را به خوبی توصیف نموده است (انعام/71). در آیات دیگری (توبه/45؛ نساء/142) نیز به این حالت اضطراب و تردید اشاره شده است: إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ(توبه/45)؛ «تنها کسانی از تو رخصت (ترک جهاد) می‌طلبند که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دل‌هایشان به شک افتاده است؛ پس آنان در تردید خویش سرگردان‌اند».

 

ایجاد تعادل میان انگیزه‌ها

 

قرآن همه انگیزه‌های متعدد و متنوع را پذیرفته و آنها را به عنوان غرایز یا فطرت مورد توجه قرار داده است. سپس با بیان آموزه‌ها و دستورهایی کوشیده تا انسان با به کارگیری آنها توازن و تعادل شخصیتی را در خود ایجاد نماید. قرآن خواهان ایجاد تعادل و کنترل، نه سرکوب انگیزه‌هاست؛ زیرا سرکوب انگیزه‌ها، بیرون راندن آن از حوزه آگاهی به سوی ضمیر ناخودآگاه و موجب فراهم شدن زمینه‌های بروز بیماری‌های روانی همچون اضطراب، تزلزل در رفتار و... می‌باشد؛ بنابراین، قرآن نمی‌گوید انگیزه‌های فطری را سرکوب کنیم، بلکه از ما می‌خواهد آنها را کنترل کنیم و بر آنها تسلط یابیم و طوری هدایتشان کنیم که تعادل شخصیتی خویش را حفظ نماییم؛

برای نمونه، خداوند می‌فرماید: يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً (بقره/168)؛ «ای مردم! از آنچه در زمین، حلال و پاکیزه است بخورید» و نیز می‌فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ (مائده/87 و نیز ر.ک: نور/32؛ نساء/3)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چیزهای پاک [نیکو] را که خدا برای شما حلال کرده است، ممنوع نسازید و (از حدّ) تجاوز ننمایید».

 

سوم. تأمین بهداشت روان فردی و اجتماعی در قرآن (سلامت روانی ـ اخلاقی) 

 

قرآن کریم به بهداشت روانی در حوزهای فردی و اجتماعی پرداخته و آنچه در روان‌شناسی با عنوان بهداشت روانی مطرح می‌شود در آموزه‌های قرآنی قابل تطبیق با حوزه اخلاق است. به جرأت می‌توان ادعا کرد متدهای قرآنی برای درمان بیماری‌های روانی ـ اخلاقی بر دستاوردهای علم تجربی روان‌شناسی پیشی دارد.

 

اگرچه عمل به روش‌های درمانی قرآن برای بهداشت روانی فرد، بسیاری از نابهنجاری‌های اجتماعی را که از بیماری‌های روانی ـ اخلاقی اجتماع ناشی شده است، حل خواهد کرد، ولی باید گفت قرآن به طور کلی، به هر دو مقوله فرد و اجتماع توجه داشته و برای هر کدام در قالب پیشگیری‌های اولیه و ثانویه و ثالثیه یا درمان، نسخه‌هایی تجویز نموده است.

 

برخی از اختلالات روانی مربوط به بیماری‌های خُلقی فردی است؛ مثل حسد، کبر، ترس، طمع و... که از درون افراد سبب ایجاد ناآرامی‌های روانی شده و سلامت روان و حتی جسم را دچار آسیب می‌کند؛ مثلاً آرامش روانی شخص حسود به شدت در معرض آسیب قرار دارد و تا بیماری حسد را درمان نکند، به آرامش نخواهد رسید و طبع سلامت روانی اجتماع را هم به مخاطره می‌اندازد. امام علیA می‌فرماید: «شگفتا که حسودان از سلامتی خود غافل مانده‌اند» (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، 103).

 

قرآن کریم برای تأمین بهداشت روانی فرد و درمان این بیمارهای خُلقی فردی، متدهای بسیاری را پیشنهاد داده است که یکی از راهکارهای عمومی آن برای درمان این بیماری‌ها، ایجاد تعادل در این نوع انگیزهای روانی درونی است؛ برای مثال، ریشه بیماری حسد یک انگیزه لازم درونی است که اگر وجود نداشته باشد، تعادل روانی فرد از بین خواهد رفت و شخص از این نظر بیمار به شمار می‌رود.

این انگیزه محرکی است تا فرد نسبت به اتفاقات اطراف خود بی‌تفاوت نباشد و بهترین واکنش را در مقابل عملکرد اطرافیان نشان دهد. پس بی‌تفاوتی نسبت به محیط و اطرافیان همانند حسد که تمنای سلب نعمت از دیگران می‌باشد، بیماری خُلقی ـ روانی به شمار می‌آید راه درمان این بیماری ایجاد تعادل است. در آموزه‌های دینی این حالت متعادل و میانه، «غبطه» نام دارد؛ یعنی تلاش فرد برای دستیابی به موقعیت بالای دیگران بدون تمنای سلب نعمت و موقعیت دیگری. امام صادقA در این باره می‌فرمایند: «به راستی مؤمن غبطه می‌خورد، ولی حسادت نمی‌ورزد، اما منافق حسادت می‌ورزد و غبطه نمی‌خورد» (کلینی، الکافی، 2/307).

 

قرآن مجید می‌فرماید: وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (حشر/10)؛ «و (نیز) کسانی (از تابعین) که بعد از آنان آمدند، می‌گویند: «[ای] پروردگار ما! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز و در دل‌های ما، برای کسانی که ایمان آوردند کینه‌ای قرار مده؛ [ای] پروردگار ما! مسلماً، تو مهربانِ مهرورزی». همین گزاره مختصر قرآنی راهکاری برای درمان بسیاری از نابسامانی‌های فردی و اجتماعی می‌باشد، مانند قتل‌ها و جنایات، کینه‌ها و از بین رفتن دوستی‌ها و هرج و مرج‌های اجتماعی (ر.ک: مائده/27-30).

 

قرآن علاوه بر بُعد فردی برای تأمین بهداشت روان اجتماع و بهسازی محیط از انحرافات و نابهنجاری‌ها هم راهکارها و متدهای درمانی زیادی دارد؛ مثلاً بیماری‌های روانی و اخلاقی اجتماع همچون نفاق، غیبت، تهمت و بهداشت خانواده و بهداشت جنسی و... را به خوبی درمان می‌کند؛ برای نمونه، قرآن برای درمان نفاق در اجتماع که خود عامل بسیاری از نابسامانی‌های اجتماعی است، پس از اینکه مردم را به سه نوع مؤمن، کافر و منافق دسته‌بندی می‌کند، شخص مؤمن را سالم و متعادل، ولی کافر و منافق را نامتعادل و نابهنجار معرفی می‌نماید (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 304-313 با تلخیص).

 

قرآن شخص منافق را به صفت‌های کبر، غرور، تحیر، بدبینی، ذائقه ناسالم و... که دال بر عدم تعادل روانی است، معرفی می‌کند: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (منافقون/5)؛ «و هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا فرستاده خدا برای شما طلب آمرزش کند.»، سرهایشان را می‌پیچانند؛ و آنان را می‌بینی که روی برمی‌گردانند، در حالی که آنان مستکبرند». یعنی و چون بدیشان (منافقین) گفته شود بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد، سرهای خود را بر می‌گردانند و آنان را می‌بینی که تکبرکنان روی برمی‌تابند».

 

چهارم. پیشگیری و درمان بیماریهای روانی در قرآن

 

1. پیشگیری اولیه (primary prevention)

 

پیشگیری اولیه شامل تمام اقداماتی است که افراد ظاهراً سالم به قصد کمک به خود و به منظور نیل به حداکثر سلامت و اجتناب از بیماری انجام می‌دهند؛ بنابراین، این پیشگیری هم شامل مراقبت برای حفظ سلامت و جلوگیری از بیماری‌هاست و هم شامل ارتقای سلامت (دیماتئو، روان‌شناسی سلامت، 1/368)؛ از این‌رو، هر عاملی که باعث بهبود وضع زندگی انسان گردد، جزیی از روش‌های پیشگیری اولیه به شمار می‌رود (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 53؛ قاسمی، بهداشت و سلامت روان با...، 200-201).

 

قرآن برای پیشگیری اولیه بیماری‌های روانی در دوران‌های مختلف زندگی انسان یعنی از دوران قبل از تولد، کودکی، نوجوانی و جوانی، میانسالی و کهنسالی و نیز فراسنی، به شیوه‌های مختلف، درمان عمومی و راهکار اختصاصی درمانی را ارائه می‌دهد (ر.ک: قاسمی، بهداشت و سلامت روان با...، 224-240)؛ برای نمونه، پرورش ایمان به مبدأ و خالقی مدبر، عادل و مهربان و نیز ایمان به غیب و ماورای طبیعت و بازگشت دوباره بعد از مرگ برای زندگی جاودان و باز پس‌گیری حقوق ضایع شده از چنگال ظالمان و... که در سراسر قرآن موج می‌زند، در ضمن ایفای نقش هدایتگری، بسیاری از بیماری‌های روانی موجود در میان جوامع انسانی را پیشگیری می‌کند (ر.ک: دیلمی احمد و آذربایجانی مسعود، اخلاق اسلامی، 234-237).

 

مؤید این ادعا اعتراف برخی از روان‌کاوان و روان‌شناسان غربی در تأثیر شگفت‌انگیز ایمان در پیشگیری از بیماری‌هاست؛ برای نمونه، کارل یونگ، روان‌کاو مشهور، می‌گوید: در طول سی سال گذشته افراد زیادی از ملیت‌های مختلف جهان متمدن، با من مشورت کرده‌اند. به جرئت می‌توانم بگویم که تک تک آنها به این دلیل قربانی بیماری روانی شده بودند که آن چیزی را که ادیان در هر زمانی به پیروان خود می‌دهند، فاقد بودند و فرد فرد آنها وقتی که به دین و دیدگاه‌های دینی بازگشته بودند، به طور کامل درمان شدند (کاویانی، آیا روان‌شناسی اسلامی ممکن است؟، 173-174). 

 

2. پیشگیریه ثانویه (secondary prevention)

 

هدف اصلی در پیشگیری ثانویه تشخیص زودرس، اجرای درمان به موقع و پیگیری مرتب کاستن از بروز عوارض بیماری است. مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع یک بیماری یا اختلال، کمک می‌کند که از شیوع و گسترش آن در کوتاه‌مدت، جلوگیری شود (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 149).

 

قرآن برای درمان و پیشگیری در این مرحله راهکارها و روش‌هایی مانند روش امیدواری (شعرا/136)، صبر (آل‌عمران/146)، توبه (بقره/222)، توکل (مجادله/10؛ تغابن/13)، تقوی (اعراف/96)، زهد (حدید/23) و... (ر.ک: قاسمی، بهداشت و سلامت روانی با...، 250-270؛ سالاری‌فر و همکاران، بهداشت روانی یا نگرشی به منابع اسلامی، 200-235) در راستای بهداشت روانی فرد و جامعه و تأمین سلامت روانی در شرایط نامساعد ارئه می‌نماید؛ مثلاً قرآن ازدواج را راهکاری پیشگیرانه می‌داند تا فرد با تسلط بر غریزه جنسی، آن را تا حدودی به کنترل در آورد، ولی «آنان که وسیله نکاح نمی‌یابند، باید عفت پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بی‌نیاز گرداند» (نور/32-33).

 

3. پیشگیری نوع سوم (درمان)

 

این نوع پیشگیری هنگامی به کار می‌رود که بیماری استقرار یافته و مدتی از آن گذشته و تا اندازه‌ای پیشرفت کرده است (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 193)؛ لذا به منظور جلوگیری از گسترش عوارض جنبی که در حاشیه یک بیماری یا اختلال اصلی وجود دارد، خدماتی از این نوع پیشگیری انجام می‌شود (همان، 194). بنابراین هدف اصلی پیشگیریه نوع سوم، بازگشت مجدد به جامعه و کار با صرف حداقل وقت توسط کار درمانی است (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202).

 

شیوه‌های مقابله این پیشگیری در قرآن به سه روش قابل طرح است؛ یکی روش شناختی (همان، 203-204). قرآن می‌فرماید: «و چگونه می‌توانی بر چیزی كه به شناخت آن احاطه نداری صبر كنی؟» (کهف/68)؛ یعنی شناخت را پایه درمان اختلات روانی معرفی می‌نماید.

 

روش دیگر روش رفتاری است (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202)، مثل صبر و توبه اما در سطحی متفاوت از پیشگیری ثانویه، بلکه با رویکرد مقابله و نه صرفاً پیشگیرانه (ر.ک: حسینی، روش‌های تأمین بهداشت روان از دیدگاه قرآن و احادیث، پایان‌نامه ارشد، 200-215). نیز با روش عاطفی ـ هیجانی یعنی ارتباط عاطفی فرد دارای استرس با دیگری ـ مانند درمانگر ـ یا منبع دارای قدرتی معنوی مانند خداوند (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202) قرآن می‌فرماید:أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28)؛ «آگاه باشید، که تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد!». پیامبر اکرمJ در تبیین این آیه فرموده‌اند: «ذکر و یاد خدا شفاء بخش دل‌هاست» (شرقاوی، گامی فراسوی روان‌شناسی اسلامی یا اخلاق و بهداشت روانی در اسلام، 487-489).

 

نتیجه

 

با نگاه مجموعی به نمونه‌های ذکر شده از موضوعات بسیار زیاد و متعدد روان‌شناسی در قرآن، می‌توان اعجاز این بُعد از محتوای غنی قرآن مجید، یعنی بینش کلی روان‌شناسانه قرآن را به خوبی دریافت. با توجه به اینکه در حدود چهارده قرن پیش که اساساً دانش و علمی با عنوان روان‌شناسی مدوّن و مطرح نبوده، وجود این چنین دیدگاه‌ها و بینش‌های عمیق روان‌شناسانه در قرآن کریم، نشان از اعجاز قرآن در این زمینه دارد؛ زیرا با گذر زمان و دستیابی علوم به دستاوردهای جدید، نه تنها کهنه نشده، بلکه هماهنگی آن با جدیدترین دستاوردهای علم روان‌شناسی بیش از پیش روشن شده است.

 

علاوه بر این، نظام روان‌شناسی موجود در آیات قرآن یعنی مبانی، اهداف، روش‌ها، اصول، عوامل و موانع موضوعات روان‌شناسی قرآن که به بخشی از مهم‌ترین آنها اشاره شد، امری قابل پژوهش است که با علوم جدید نیز هم‌خوان است.

 

لذا می‌توان گفت تأثیرات اعجازآمیز روان‌شناختی قرآن در مخاطبان می‌تواند یکی از ابعاد اعجاز روان‌شناختی قرآن باشد که زمینه اثبات آن فراهم است.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: طب سنتی , طب اسلامی , طب قرآنی ,
:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد